ای آورندهٔ تقوا که محبت از چشمانت سرازیر است
شوق دیدارت طولانی گشت و قلب تو را به فریاد میخواند
سالی به امید نزدیکی دیدارت نفس خود را توصیه به صبر نمودم
آیا رسیدنت را درک خواهم نمود؟
ای آورندهٔ تقوا که محبت از چشمانت سرازیر است
شوق دیدارت طولانی گشت و قلب تو را به فریاد میخواند
سالی به امید نزدیکی دیدارت نفس خود را توصیه به صبر نمودم
آیا رسیدنت را درک خواهم نمود؟
آیا میخواهی خداوند برایت میهمانی باشکوهی در بهشت تدارک ببیند؟
رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ میفرماید: «هرکه هنگام سپیدهدم یا پس از زوال به سوی مسجد رود، خداوند برای هر بار رفتنش ، برای او در بهشت ضیافتی تدارک میبیند». [متفق علیه]
آیا این حدیث تاثیری در زندگیات داشته است؟
رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ میفرماید: «هیچ صبحی نیست مگر آنکه دو فرشته از آسمان فرو میآیند؛ یکی از آنها میگوید: خداوندا انفاق دهنده را عوض ده، و دیگری میگوید: خداوندا بخیل را زیان ده». [به روایت مسلم]
آیا میخواهی خداوند بر تو درود فرستد؟
بانوی باحجابی داشت در یکی از سوپرمارکتهای زنجیرهای در فرانسه خرید میکرد؛ خریدش که تمام شد برای پرداخت رفت پشت صندوق. صندقدار زنی بیحجاب و اصالتاً عرب بود.
صندوقدار نگاهی از روی تمسخر به او انداخت و همینطور که داشت بارکد اجناس را میگرفت اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز میانداخت.
- آیا شنیدهای؟؟؟ آقای … تصادف کرده …
- نه!!!
- متأسفانه فوت شده …
- «إنا لله و إنا إلیه راجعون»
در یکی از روزها، پادشاه سه وزیرش را فراخواند
و از آنها درخواست کرد کار عجیبی انجام دهند
از هر وزیر خواست تا کیسه ای برداشته و به باغ قصر برود
و اینکه این کیسه ها را برای پادشاه با میوه ها و محصولات تازه پر کنند
همچنین از آنها خواست که در این کار از هیچ کس کمکی نگیرند و آن را به شخص دیگری واگذار نکنند
آنگاه که پرسیده شود اولین کسی که دروازه های بهشت بر وی گشوده خواهد شد و وارد بهشت می شود چه کسی است؟ بی گمان بلادرنگ همه پاسخ خواهند داد: سرور اولین و آخرین و سید أنبیاء و مرسلین محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم.
اما سؤالی که پیش می آید این است که آخرین مسافر بهشت کیست؟ آخرین کسی که بر نعیم مقیم قدم می نهد چه کسی است ؟ کسی که پس از وی درهای بهشت بسته می شوند وپس از آن کسی وارد بر بهشت نمی شود. آری آخرین مسافر بهشت چه کسی می باشد؟
هنگام نماز ظهر در حرم مکی و زیر اتاق مؤذنان ، پس از اقامه ی نماز یکی از برادران به من اشاره کرد تا برای پر کردن صف نماز در کنار او بایستم. من هم جلو آمدم.
پس از اتمام نماز کمی عقب تر رفتم تا بتوانم چهار زانو نشسته و تسبیحاتم را در آسایش انجام دهم. نگاهم به مردی افتاد که از ظاهرش معلوم بود از فقرای حرم است. با خشوع تمام دستانش را بلند کرده بود و دعا می کرد. دستم را درونم جیبم کرده و از میان پولهایی که آنجا بود پنج ریال برداشتم و دستم را مشت کردم. به او نزدیک شده و دستم را برای سلام دراز کردم و پول کف دستم بود. او نیز سلام کرد و پول را احساس نمود. دستش را از دستم کشید و گفت: ممنون ، خدا جزای خیرت دهد. و نفهید مقدار پول چقدر بود.
شیخ عبدالرحمن سدیس در سال 1382هجری در شهر ریاض دیده به جهان گشود، نسب وی به قبیلۀ مشهور (عنزه) بر می گردد، اصل خانواده سدیس از منطقه قصیم در عربستان سعودی می باشد.