حکایت "پدرت رو در میارم
حکایت "پدرت رو در میارم"
حتما همه ما اصطلاح "پدرت رو درمیارم" را بکار بردیم
و یا شنیدیم. اینکه ریشه این داستان چیه رو بنده چنین شنیدم. لذا هم برای
اطلاع دوستان و هم برای تبادل نظر که اگر روایتی دیگه داره نقل میکنم.
البته این داستان خب دلایلی برای اینکه بشه رد بشه داره.
ولی خب جالب به نظر رسید و یکی از دلایل اون هم جالب بودنش بود که مینویسم.
در زمانهای دور مردی مشتاق سفر حج بود. و آرزوی بزرگی براش
بود. تا اینکه به کهنسالی میرسه و در بستر مرگ قرار میگیره. هنگام مرگ از پسرش
میخواد که هر طور شده جسدش رو در مکه به خاک بسپارند.
بعد از مرگ به دلیل اینکه سفر حج ماهها طول میکشیده و حمل
جسد ممکن نبوده بنابراین جنازه به شکلی تبدیل به خاکستر و پدر میکنه و اونو در
کیسه ای قرار میده که حملش ممکن باشه.
پسر با کیسه حاوی پدر همراه با کاروان حج عازم میشه. در
میانه راه که گویا نزدیکی مقصد شاید بوده باشه کاروان برای استراحت اطراق میکنند.
و پسر بنا به دلیلی از وسایل خودش غافل میشه. هم کاروانی اون پسر قرار میشه که با
آردی که همراه دارند نان طبخ کنه. ولی با کمبود آرد مواجه میشه بنابراین به دلیل
نبود پسر به بار اون مراجعه میکنه و به جای آرد از پودر پدرش استفاده میکنه. و نون
رودرست میکنه . و میخوره و سهم پسر ور هم میذاره
وقتی پسر برمیکرده و موضوع رو متوجه میشه شیون میکنه که اون
پدرش بوده ولی دیگه دیر شده و مقدار زیادی از پدر تناول شده.
برای همین از اون دوست میخواد که قضای حاجت نکنه تا به مکه
برسند و اونجا این کار رو بکنه که اقلا پدر به اونجا رسیده باشه و وصیت عملی شده
باشه.
و این باعث میشه که هر گاه اختلافی و یا شوخی بین اونها به
وجود میاد اون فرد به پسر میگه اگر چنین کنی "پدرت رو درمیارم"