دل باخته محبوب

دل باخته محبوب

نیست از روم عرب پیوند ما نیست پای بند نسب پیوند ما


دل به محبوب هجازی بسته ایم زین سبب به یکدیگر دل بسه ایم

روزی شـیـطان عرض کـرد که، الهی! بندگان تـو، تـو را دوسـت
می دارند و نافـرمانی تو می کنند و مــرا دشمن دارند و اطاعتم
می نمایند.
خطاب رسید که ای ابلیس! به واسطه همان دوستی که با من دارند
و دشمنی که با تو دارند، از نافرمانی های آنها درخواهم گذشت.


عبدالرشید زمانی متولد 1373/03/01 دانشجویه رشته مهندس پزشکی


ای مسلمان بیدار آگاه باش

که دشمن تیشه بر داشته و بر ریشه میزند


کلمات کلیدی

تصاویر دیدنی

تصاویر

توکل‌ و اعتماد به‌ خدا در امور زندگی

برای جلوگیری از آب به آب شدن چه کنیم

علل ریزش مو

ریزش مو

درمان ریزش مو

استرس و راه های درمان آن

رازهای سرکه سیب

همه بلاهایی که سرخ‌کردنی‌ ها بر سرتان می آورند

نکات علمی جالب

مطالب علمی جالب

نکته های جالب 1

وضو و معالجه بیماری ها

نکات علمی درباره زعفران

خواب بیش از ۸ ساعت احتمال سکته مغزی افزایش می دهد

ویژگی های یک عشق واقعی چیست؟

ساخت دقیق‌ترین ساعت جهان با دقت ۱۶ میلیارد ساله!

مورچه‌ ها در لانه خود توالت عمومی دارند!

عرضه گوشی مخصوص مسلمانان در بازار روسیه

سه آیه که جهان را تغییر داد: بی‌مانندی کوچک‌ترین سورۀ قرآن

جملات خطرناک و ممنوعه در زندگی خانوادگی

هنر شادی کردن و شاد بود

هفت راه ساده برای ایجاد خاطراتی ماندگار در کنار همسرتان

دعوای زن و شوهری را چگونه کنترل و مدیریت کنیم؟

جایگاه و اهمیت اندر و نصیحت و آداب آن

واقعیت امت اسلامی و نیاز به فقه اولویت ها جهت رفع مشکلات

اهداف و اسرار ازدواج … چرا ازدواج بکنیم ؟

نوجوانان باید بدانند که …

در مورد رابطه جنسی

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۲۶ بهمن ۹۲، ۲۰:۱۶ - امیر سرافراز
    خوب بود
نویسندگان

حکایت "پدرت رو در میارم

جمعه, ۱۵ آذر ۱۳۹۲، ۰۲:۲۲ ب.ظ


حکایت "پدرت رو در میارم"

حتما همه ما اصطلاح "پدرت رو درمیارم" را بکار بردیم و یا شنیدیم. اینکه ریشه این داستان چیه رو بنده چنین شنیدم. لذا هم برای اطلاع دوستان و هم برای تبادل نظر که اگر روایتی دیگه داره نقل میکنم.
البته این داستان خب دلایلی برای اینکه بشه رد بشه داره. ولی خب جالب به نظر رسید و یکی از دلایل اون هم جالب بودنش بود که مینویسم.

در زمانهای دور مردی مشتاق سفر حج بود. و آرزوی بزرگی براش بود. تا اینکه به کهنسالی میرسه و در بستر مرگ قرار میگیره. هنگام مرگ از پسرش میخواد که هر طور شده جسدش رو در مکه به خاک بسپارند.
بعد از مرگ به دلیل اینکه سفر حج ماهها طول میکشیده و حمل جسد ممکن نبوده بنابراین جنازه به شکلی تبدیل به خاکستر و پدر میکنه و اونو در کیسه ای قرار میده که حملش ممکن باشه.
پسر با کیسه حاوی پدر همراه با کاروان حج عازم میشه. در میانه راه که گویا نزدیکی مقصد شاید بوده باشه کاروان برای استراحت اطراق میکنند. و پسر بنا به دلیلی از وسایل خودش غافل میشه. هم کاروانی اون پسر قرار میشه که با آردی که همراه دارند نان طبخ کنه. ولی با کمبود آرد مواجه میشه بنابراین به دلیل نبود پسر به بار اون مراجعه میکنه و به جای آرد از پودر پدرش استفاده میکنه. و نون رودرست میکنه . و میخوره و سهم پسر ور هم میذاره
وقتی پسر برمیکرده و موضوع رو متوجه میشه شیون میکنه که اون پدرش بوده ولی دیگه دیر شده و مقدار زیادی از پدر تناول شده.
برای همین از اون دوست میخواد که قضای حاجت نکنه تا به مکه برسند و اونجا این کار رو بکنه که اقلا پدر به اونجا رسیده باشه و وصیت عملی شده باشه.
و این باعث میشه که هر گاه اختلافی و یا شوخی بین اونها به وجود میاد اون فرد به پسر میگه اگر چنین کنی "پدرت رو درمیارم"

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۹/۱۵
عبدالرشید زمانی

حکایت "پدرت رو در میارم