چهارشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۲، ۰۸:۳۴ ب.ظ
|
آنگاه که درون خویش را از خود تهی یافتی و بیرون را خالی از خدا،،... «قرآن بخوان» آنگاه که در دریای خروشان زندگی، در چنگال طوفان جهل و ترس اسیر شدی، و ساحل صلاح و صلح و کشتی نجات و رهایی را آرزو کردی،،... «قرآن بخوان» آنگاه که، عقلت، احساساتت را به بند کشید و «فکرت» عشقت را، و قوهی پیوستن به یزدان به نیروی عرفان را، از دست دادی...
«قرآن بخوان» آنگاه که در کوچه باغهای یأس، حیران و سرگردان، ناامید و پریشان، در جستجوی قطرهای آب کشتزار خشک و قحطی زده اندیشهات را تسلی میدهی، از دریای بیکران امید لختی برگیر و... «قرآن بخوان» آنگاه که، مرگ را «ختم»، و معاد را، «وهم»، و پندار خود را، «حتم» یافتی،... «قرآن بخوان» آنگاه که غرور، وجودت را گرفت و تفاخر شعورت را، ذلت خویش را عزت، و نخوت خویش را، همت یافتی... «قرآن بخوان» آنگاه که مرگ خود را دور دیدی، و حیات خویش را جاوید یافتی، و دنیا و آخرت را جدا از هم،،... «قرآن بخوان» آنگاه که از درستی گسستی، و بر مرکب سستی نشستی، و به پستی پیوستی.... و در منجلاب تباهی، رهایی را خواستی،... «قرآن بخوان» آنگاه که نسیان گریبانت را گرفت، و عصیان دامانت را... «قرآن بخوان» آنگاه که نهایت سعادت را، بودن و شهادت را، نهایت حیات، پنداشتی... «قرآن بخوان» آنگاه که گذشته را «حسرت»، و حال را «عسرت»، و آینده را «حیرت»، احساس کردی، «شب قدر» را به یاد آور و آنگاه،.... «قرآن بخوان» آنگاه که در دل سیاه شب و در اعماق تاریک ظلمات، در جستجوی «نور» و روشنی، ره میپویی و در آرزوی صبح و سپیدی، افق را به امید نظارهی «فلق»، مینگری تا شاید «طلوع فجر» را در نیمه شب تماشا کنی، «قرآن» را باز کن، تا در فلق برگهایش و در افق اندیشهات شفق را دریابی، آنگاه....«قرآن بخوان»
ب
|
۰
۰
۹۲/۰۹/۲۷