فرزند آدم و...
آن سلیم سنت،آن عظیم ملت،شیخ وقت،ذکرمحمدبن علی الترمذی
رحمةالله علیه- شیخ گفت چون آدم وحوابه هم رسیدندوتوبه ایشان قبول
افتاد روزی آدم به کاری رفت ابلیس بچه خودراکه خناس نام بودپیش حوا
آوردوگفت:))مراکارمهمی پیش آمده است،بچه مرانگاه دار تابازآیم.حواقبول
کردابلیس برفت،چون آدم بازپس آمدپرسیدکه:این کیست؟گفت:))
فرزندابلیس است که به من سپرده است((آدم اوراملامت کردکه چراقبول
کردی؟ ودرخشم شدوآن بچه رابکشت وپاره پاره کرد،وهرپاره ای راازشاخ
درختی بیاویخت وبرفت.ابلیس بازآمدوگفت:))فرزندمن کجاست؟((حوااحوال
بازگفت.ابلیس فرزندراآوازداد،به هم پیوست وزنده شد،وپیش ابلیس
آمددیگربارحواراگفت))اوراقبول کن که کارمهمی دارم حواقبول نمیکرد،به
شفاعت وزاری پیش آمدتاقبول کردپس ابلیس برفت وآدم بیامد.و او
رابدید،پرسیدکه کیست؟حوا احوال بازگفت،آدم حوا رابرنجانیدوگفت:))نمیدانم
تاچه سراست دراین که فرمان من نمیبری وفرمان دشمن خدای
میبری،وفریفته سخن اومیشوی((پس اورابکشت وبسوخت
وخاکستراورانیمی به آب انداخت ونیمی به باد بر دادوبرفت.ابلیس
بازآمدوفرزندطلبید،حوا حال بگفت.ابلیس فرزندراآوازداد،اجزای اوبه هم پیوست
وزنده شدوپیش ابلیس نشست.پس ابلیس دگربارحوارابگفت که
فرزندمرانگه
دار!حواقبول نکردوگفت حوامراهلاک خواهدکرد.پس ابلیس سوگنددادتاقبول
کردابلیس برفت آدم بیامد،دیگرباراورابدیددرخشم شدوگفت:خدای داندتاچه
خواهدبودکه سخن اومیشنوی وآن من نمیشنوی!پس درخشم شدوخناس
رابکشت وقلیه کردویک نیمه خودبخوردویک نیمه به حواداد.وگویدکه آخزین
بارخناس رابه صفت گوسفندی آورده بود.چون ابلیس
بازآمدوفرزندطلبید،حواحال بازگفت،ابلیس گفت:))مقصودمن این
بودتاخودرادرون آدم راه دهم چون سینه ی اومقام من شدمقصودمن حاصل
گشت(( چنان که حق تعالی درکلام قدیم خودیادمیکند))الخناس الذی
یوسوس فی صدورالناس من الجنته والناس((سوره ناس آیات۴تا۶