مبعث حضرت پیامبر اکرم صلى الله علیه وسلم
مبعث حضرت پیامبر اکرم صلى الله علیه وسلم
شامگاهان دوشنبه بیست و یکم رمضان، مطابق با دهم اگوست سال 610 میلادی
در غار حراء
حضرت محمد -صلى الله علیه وسلم- به سن چهل سالگی نزدیک میشدند؛ و هر اندازه بر ژرفای بینش و گسترة اندیشة ایشان افزوده میشد، شکاف عقلانی و فکری میان ایشان با مردم هم روزگارشان نیز بیش از پیش افزایش مییافت؛ و بیشتر اوقات دوست میداشتند که با خویشتن خلوت کنند. آب و غذایی با خود برمیداشتند و به غار حراء- واقع در جبلالنور، در فاصلة دو میل تا مکه- میرفتند. غار حراء غار تنگ و باریکی است به درازای چهار ذراع که پهنای آن یک و سه چهارم ذراع فلزی است. سراسر ماه رمضان را همه ساله در غار حراء اقامت میکردند، و اوقات خویش را به عبادت خداو تفکر و تأمل در اطراف صحنههای عبرتآموز آفرینش در محیط زندگانی خویش، و دست قدرت و ابتکاری که همواره در ماورای این صحنهها و در خود این صحنهها در کار است، میگذرانیدند. آن حضرت هرگز زمان اندیشة خود را به دست افکار و عقاید سست و بیپایه و اساس قوم و قبیلة خویش نداده بودند؛ اما، در عین حال، راه روشن و روش مشخص، و مسیر معینی نیز پیش روی نداشتند که به آن دل ببندند و آن را بپسندند و برگزینند.
این گوشة عزلت اختیار کردن، خود گوشهای از تدبیر خداوندی در کار این بندة برگزیدة خدای بود، تا این بریدن از سرگرمیها و اشتغالات زمینی و هیاهوی زندگانی بشری، و اندیشههای حقیر آدمیزادگان، نقطة تحولی باشد برای آماده شدن ایشان در ارتباط با مسئولیت و رسالت عظیمی که در انتظار ایشان بود، و از این راه، بتوانند آمادگی لازم را برای کشیدن بار امانت بزرگ الهی و دگرگون ساختن چهرة زمین و تنظیم مسیر تاریخ پیدا کنند. خداوند، از سه سال پیش از تفویض مقام رسالت به ایشان، این عزلت گرایی را برای ایشان تدبیر فرموده بود، و آن حضرت هر از گاهی به مدت یک ماه در پناه این گوشهنشینی روزگار میگذرانیدند، و با روح سرگردان هستی دمساز میشدند، و راز سر به مهر این عالم وجود را مورد تأمل و تدبر قرار میدادند، تا آن زمانی که موعد همرازی با این گنجینة اسرار غیبی به اذن خداوند فرا برسد[1].
جبرئیل امین وحی
همینکه چهل سال تمام از عمر شریف آن حضرت گذشت- که قلة کمال است، و گفتهاند: پیامبران همگی در این سن مبعوث به رسالت میشوند- طلایههای نبوت آشکار، و اثار پیامبری در وجود آن حضرت مشهود بود، از جمله اینکه در مکه تختهسنگی بود که بر آن حضرت سلام میکرد؛ رؤیاهای صادقه مشاهده میکردند؛ و هرگاه که خواب میدیدند، نوری را در عالم خواب همانند سپیدی صبحگاهان میدیدند؛ تا اینکه بر این منوال، شش ماه گذشت. اگر مدت رسالت و نبوت حضرت ختمی مرتبت -صلى الله علیه وسلم- را بیست و سه سال درنظر بگیریم، این رؤیاهای صادقانه برای آن حضرت، در واقع امر، یکی از اجزاء چهل و شش گانة دوران نبوت و پیامبری محسوب میگردد. این سومین ماه رمضانی بود که حضرت محمد -صلى الله علیه وسلم- در غار حراء عزلت میگزیدند، و خداوند در این ماه رمضان اراده فرمود که رحمت بیمنتهای خود را بر اهل زمین ارزانی فرماید، و آن حضرت را با اعطای مقام پیامبری گرامی داشت، و جبرئیل را با آیاتی از قرآن کریم به نزد ایشان فرو فرستاد[2].
با بررسی قرائن و شواهد و دلایل مختلف، میتوانیم سالروز بعثت پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- را شامگاهان دوشنبه بیست و یکم رمضان، مطابق با دهم اگوست سال 610 میلادی، شب هنگام، معین سازیم که در آن اوان، ایشان دقیقاً چهل سال قمری و شش ماه و دوازده روز از عمر شریفشان میگذشته است که با 39 سال شمسی و 2 ماه و 20 روز برابر خواهد بود[3].
اینک، گوش فرادهیم، ببینیم عایشة صدیقه -رضی الله عنها- سرگذشت این رویداد عظیم را که نقطة آغاز پیامبری نبیاکرم -صلى الله علیه وسلم- بوده، و از آن نقطه است که شبهای دراز و تیره و تار و ظلمات کفر و ضلالت به سپیده دم ایمان و هدایت پیوستهاند؛ همان نقطة آغازی که مجرای هستی را تغییر داده، و خطمشی تاریخ را تعیین کرده است. امالمؤمنین عایشه -رضی الله عنها- گوید:
نخستین بار که نزول وحی بر رسول خدا آغاز گردید، به صورت رؤیای صادقه و در خواب بود. آن حضرت مکرر در عالم خواب منظرة طلوع فجر و شکافتن نیزههای براق نور خورشید تاریکیهای شب تار را، مشاهده میکردند. اندک اندک، به خلوت گزیدن از مردم و دوری کردن از غوغای شهر علاقمند شدند. هرچند وقت یکبار، به غار حراء میرفتند و در آنجا خلوت میکردند و به تحنث (عبادت) میپرداختند. غالبا، مقداری آب و غذا با خود میبردند و چندین شب متوالی در غار میماندند و نزد خانوادهشان بازنمیگشتند؛ گاه نیز، پیش از موقع به نزد خدیجه بازمیگشتند و برای چند شب دیگر آب و غذا برمیداشتند و دوباره به غار حراء میرفتند؛ تا آنکه در یکی از آن روزها که وی در غار حراء به سر میبردند، پیک حق به سراغ ایشان آمد. فرشتة وحی به نزد آن حضرت آمد و گفت: «اقرأ»؛ بخوان! گفتند: «ما أنا بقاری» من خواندن نمیدانم! میفرمایند: جبرئیل مرا دربرگرفت و محکم فشار داد، به حدی که بیتاب شدم. آنگاه رهایم کرد و این بار گفت:
?اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ * خَلَقَ الْأِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ * الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْأِنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ?[4].
رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- در حالی که قلبشان به شدت میطپید، نزد خدیجه بنت خویلد رفتند و گفتند: «زملونی! زملونی!» بپوشانیدم! بپوشانیدم! آن حضرت را در گلیمی پوشانیدند تا هراس و وحشت ایشان پایان پذیرفت، و به خدیجه گفتند: «مالی؟» چه بر سر من آمده است؟! و ماجرا را برای خدیجه تعریف کرد و گفتند: «لقد خشیت علی نفسی» به شدت بر خویشتن ترسیدهام! خدیجه گفت: نه، هرگز! به خدا سوگند! خداوند هیچگاه تو را تنها نخواهد گذاشت؛ تو صلة رحم میکنی؛ و بار ناتوانان را بر دوش میکشی، و به مستمندان رسیدگی میکنی؛ و مهماننواز هستی، و در راه حق مردمان را یاری میرسانی! خدیجه آن حضرت را برداشت و با خود برد، تا بر ورقه بن نوفل بن اسد بن عبدالعزی پسر عموی خدیجه وارد گردانید. وی مردی بود که در عهد جاهلیت نصرانی شده بود، و کتابت عبرانی را نیک میدانست و آیات انجیل را هر اندازه که خدا میخواست بنویسد به عبرانی مینوشت. اکنون دیگر پیرمردی کهنسال بود و از دو چشم نابینا شده بود. خدیجه به او گفت: ای پسرعمو، بشنو، ببین برادرزادهات چه میگوید! او بازگفت. ورقه به آن حضرت گفت: این همان ناموسی است که خداوند او را بر موسی نازل گرده است. ای کاش من به هنگام دعوت تو تازه جوانی بودم! ای کاش من زنده باشم آنگاه که قوم و قبیلهات تو را از شهر و دیارت آواره میسازند! رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- گفتند: «اَوَ مُخرجی هُم؟» مگر آنان مرا اخراج میکنند؟! گفت: آری، هیچ مردی تاکنون همانند آنچه را که تو آوردهای نیاورده است، مگر آنکه همگان با او دشمنی آغاز کردهاند! اگر روزگار تو را دریابم تو را یاری شایستهای خواهم کرد! آنگاه طولی نکشید که ورقه از دنیا رفت، و فترت وحی نیز آغاز گردید [5].
فَترت وحی
راجع به مدت زمان فترت وحی، علمای اسلامی نظرات و اقوال مختلفی دارند. صحیح آن است که چند روزی بیش نبوده است؛ چنانکه روایت ابن سعد از ابن عباس بر آن دلالت دارد. قول مشهور، دایر بر اینکه مدت زمان فترت وحی سه سال یا دو سال و نیم بوده است؛ به هیچ وجه درست نیست.
در پی بازنگری روایات و اقوال اهل علم در ارتباط با فترت وحی، نکتة شگفتی برای من آشکار گردید که ندیدهام هیچیک از دانشمندان اسلامی به آن پرداخته باشند، و آن اینکه مجموعة این روایات و اقوال میرسانند که رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- در هر سال ماه رمضان را- در غار حراء اقامت میکردهاند، و این آیین را سه سال پیش از پیامبری آغاز کرده بودهاند، وسال بعثت آخرین سال بوده، و با پایان پذیرفتن ماه رمضان اقامت ایشان نیز در غار حراء پایان میپذیرفته، و ایشان بامداد روز اول وماه شوال از غار حراء به زیر میآمدهاند و راهی خانة خویش میشدهاند. در روایت صحیحین نیز آمده است که نخستین نزول وحی پس از پایان فترت هنگامی بود که ایشان عازم خانه بودهاند.
نظر ما این است که این روایت میگوید نخستین وحیی که پس از دورة فترت بر رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- نازل شده، در نخستین روز شوال، پس از پایان همان ماه رمضانی که تشریف نبوت بر قامت آنحضرت پوشانیده شده، فرود آمده است؛ به دلیل اینکه این آخرین اقامت و اعتکاف پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- در غار حراء بوده، و چنانکه پیش از این اثبات کردیم، آغاز نزول وحی شامگاه روز بیست و یکم ماه رمضان بوده است؛ بنابراین، نتیجه میگیریم که فترت وحی تنها ده روز به طول انجامیده، و پس از گذشت آن ده روز، بامداد پنجشنبه اول شوال سال نخست بعثت بار دیگر نزول وحی استمرار یافته است؛ و شاید همین مطلب راز اختصاص یافتن دهة آخر ماه رمضان به مجاورت بیتالله و اقامت و اعتکاف در مسجدالحرام و دیگر مساجد، و نیز راز عید گرفتن روز اول شوال بوده باشد؛ والله اعلم.
در اثنای روزهای فترت وحی- بنا به روایات رسیده- نبی اکرم -صلى الله علیه وسلم- - گاه آنچنان اندوهگین میشدهاند که سر به کوهستان میگذاشتهاند و در پی آن برمیآمدهاند که خویشتن را از فراز قلههای بلند کوه به زیر افکنند؛ اما هربار که خود را به قلة بلندی میرسانیدهاند تا خویشتن را به ژرفای درههای عمیق بیافکنند، جبرئیل در برابر ایشان نمودار میشده و میگفته است: ای محمد، تو براستی رسول خدایی! و به این ترتیب، جوش و خروش درون آن حضرت تسکین مییافته و آرام میگرفتهاند، و از کوه به زیر میآمده و بازمیگشتهاند؛ و باز، بار دیگر همینکه مدتی نزول وحی به تأخیر میافتاده، همان کار راتکرار میکردهاند، و باز هم، وقتی که خود را بر فراز قله کوه میرسانیدهاند، جبرئیل در برابرشان نمودار میشده و همان سخن یاد شده را بر زبان میرانده است. [6]
ابن حجر گوید: این (چند روز متوقف شدن نزول وحی) بدان منظور بود که آن هیجان و دهشت درونی رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- آرام گیرد، و حالت و شوق و انتظار برای نزول مجدد وحی به آن حضرت دست بدهد[7]؛ و همینکه حالت مذکور به آن حضرت دست داد، و به انتظار آمدن وحی الهی نشستند، خداوند دو مرتبه ایشان را با نزول مستمر وحی گرامی داشت. حضرت رسول اکرم -صلى الله علیه وسلم- میفرمایند:
«یک ماه تمام در غار حراء اعتکاف کرده بودم. وقتی که دورة اعتکاف به سرآمد از دامنة کوه سرازیر شدم؛ همین که به دشت پای نهادم شنیدم که مرا صدا میزنند. به سمت راست خویش نگریستم، چیزی ندیدم؛ به سمت چپ خویش نگریستم، چیزی ندیدم؛ روبرو نگاه کردم، چیزی ندیدم؛ پشت سر نگاه کردم، چیزی ندیدم؛ سرم را بالا کردم، آنچه را که باید میدیدم، دیدم؛ آن فرشتهای که در غار حراء به نزد من آمده بود، میان آسمان و زمین روی یک کرسی نشسته بود. وحشت سراسر وجودم را فرا گرفت. به گونهای که نقش زمین شدم. نزد خدیجه آمدم و گفتم: زملونی، زملونی، دثرونی، دثرونی! مرا بپوشانید... و بر سر و روی من آب سرد بپاشید! آنگاه این آیات نازل شد:
?یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنْذِرْ * وَرَبَّکَ فَکَبِّرْ * وَثِیَابَکَ فَطَهِّرْ * وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ?[8].
نزول این آیات پیش از واجب شدن نماز بود؛ پس از آن تنور وحی داغ شد و نزول وحی استمرار یافت[9].
این آیات، مبانی رسالت خاتم پیامبران است، و با آغاز بعثت ایشان، تنها به اندازة فترت وحی فاصله دارد، و مشتمل بر تبیین و ابلاغ دو نوع وظیفه برای آن حضرت است، و ضمناً، پیامدهای طبیعی اقدام به این امور را نیز برای آن حضرت برمیشمرد.
نوع اول: وظیفة ابلاغ و انذار؛ چنانکه در آیة شریفة ?قُمْ فَأَنْذِرْ? فرموده است: مردمان را از عذاب خداوند بر حذر دار، که اگر از این کجرویها و گمراهیها و پرستش خدایان دیگر جز خدای متعال، و شرک آوردن به خدا در ذات و صفات و حقوق و افعال، دست برندارند، گرفتار شدن آنان به عذاب الهی حتمی است!
نوع دوم: وظیفة تطبیق اوامر خدای سبحان بر خویشتن خویش و تعهد و التزام درونی نسبت به اجرای آن، تا بدینوسیله بتواند خشنودی خدای خویش را به دست آورد، و اسوة حسنه و الگویی نیکو برای جامعة اهل ایمان گردد؛ چنانکه در آیات بعدی آمده است. معنای ?وَربَّکَ فَکبِّرْ? این است که: خدای خودت را بزرگ بدار، و در بزرگداشت خدای خویش هیچکس را شریک مگردان. منظور از ظاهر کلام در آیة شریفة ?وَثِیَابَکَ فَطَهِّرْ? همان پاکیزه گردانیدن و پاک نگاه داشتن جامه و تن است، زیرا، آن کس که تکبیر می گوید و در پیشگاه خدا میایستد، روا نیست که جامهاش نجس و آلوده باشد. البته، اعمال و اخلاق نیز به طریق اولی خواسته شده است. معنای ?وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ? اینست که: از موجبات و عوامل سخط و عذاب الهی خویشتن را دور گردان! و این مطلب، البته از راه التزام به فرمانبرداری و ترک معصیت خداوند دست یافتنی است ?وَلا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ? یعنی: وقتی احسان میکنی نباید پاداش آن را از مردم بخواهی، یا در همین روابط دنیوی انتظار داشته باشی که احسانی برتر و بیشتر نسبت به تو روا دارند.
آخرین آیه از این مجموعه مشتمل بر یادآوری این مطلب است که وقتی به دین و آیینی متفاوت با دین و آیین مردم روزگار خویش پایبند میگردد؛ و قوم و قبیلة خویش را به سوی خدای یکتا دعوت میکند، و آنان را از عذاب و برخورد شدید او برحذر میدارد، ناگزیر باید انتظار انواع آزار و شکنجه را از سوی آنان داشته باشد؛ از این رو، میفرماید: ?وَلِرَبِّکَ فَاصْبِرْ?.
وانگهی، مطلع این آیات، در بردارندة یک ندای آسمانی همراه با طنین دلانگیز صدای خداوند کبیر متعال است، حاکی از اینکه نبی اکرم -صلى الله علیه وسلم- برای این امر عظیم درنظر گرفته شده است، و به همین جهت، خداوند آن حضرت را با این خطاب استثنائی از خواب و راحت و آسایش جدا میسازد، و به سوی جهاد و مبارزه و رنج و مشقت فرا میخواند:
?یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنْذِرْ? گویی میخواهد بگوید: کسی که برای خودش زندگی میکند، چه بسا بتواند بیخیال و آسوده زیست کند؛ اما، تو که این چنین بار سنگینی را بر دوش داری، تو رابا خواب چه کار؟! تو را با آسایش چه کار؟! تو را با بستر نرم و گرم چه کار؟! تو را با زندگانی آرام و توأم با عیش و عشرت چه کار؟! برای امر عظیمی که انتظار تو را میکشد، و آن وظیفة بسیار سنگینی که برای تو درنظر گرفته شده است، به پاخیز! برای کار و کوشش و رنج و تعب، به پاخیز! به پاخیز، که وقت خواب و راحت سپری شده، و از پس امروز، دیگر نوبت بیدار خوابی پیوسته است و مبارزة طاقتفرسای دراز مدت! به پاخیز و برای این امور آماده و مهیا شو.
فرمانی بزرگ است و سهمگین، که پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- را از بستر نرم در خانة آسوده و آرام و کانون گرم خانواده جایکن میکند، تا او را به کام ازدحام، و کانون غوغا و بلوای اجتماعی بیافکند، و آن حضرت را با گردونة گردان احساسات و عواطف گوناگون، و واقعیتهای تلخ و شیرین زندگانی درگیر کند.
آری، رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- به موجب این فرمان «قم» از جای برخاست، و از آن پس به مدت بیست سال تمام، بلکه بیشتر، استوار و پایدار ایستاد، و لحظهای استراحت نکرد و نیاسود، و حتی دقیقهای برای خود یا خانوادهاش زندگی نکرد. از جای برخاست، و همچنان برپای ایستاد و کار دعوت الیالله را سامان داد. بار سنگین این رسالت عظیم را بر دوش گرفت. و هیچگاه احساس خستگی و درماندگی نکرد. بار امانت بزرگ الهی و آسمانی را در این شرایط و اوضاع و احوال زمینی کشید، و مسئولیت تمامی بشریت، و مسئولیت تمامیت عقیده، و مسئولیت نبرد و مبارزه در میدانهای متعدد و متنوّع را یک تنه عهدهدار گردید. متجاوز از بیست سال، در میدان نبرد بیامان زیست، و با هرکس به گونهای به سر برد. از لحظهای که این ندای پرطنین و ارجمند آسمانی را شنید، تا زمانی که نفس واپسین را کشید، پرداختن به هیچ کاری، وی را از پرداختن به کار دیگر بازنداشت؛ زیرا، هیمنة وظیفه و تکلیف را آنچنان که باید و شاید دریافته بود!... خداوند از جانب ما و از جانب قاطبة بشریت، آنحضرت را با بهترین جزای خیر پاداش دهاد.
زیرنویس:
[1]- برای متن کامل این سرگذشت، نک: صحیح البخاری، ح 3؛ سیرة ابنهشام، ج 1، ص 235-236 و دیگر کتابهای تفسیر و حدیث و سیره. گویند: عبدالمطلب نخستین کسی بوده است که تحنث در غار حراء را پیش گرفته، و همه ساله همینکه ماه رمضان فرا میرسیده بر غار حراء فراز میآمده، و سرتاسر ماه رمضان بینوایان را اطعام میکرده است؛ نکـ: الکامل، ابن اثیر، ج 1، ص 553.
[2]- ابن حجر گوید: بیهقی گزارش کرده است که طول مدت رؤیاهای صادقه شش ماه بوده است، بنابراین، آغاز پیامبری آن حضرت به همین رؤیاهای صادقه و همزمان با ماه ربیعالمولود، در سن چهل سالگی ایشان بوده، و آغاز نزول وحی بر آن حضرت در بیداری، ماه رمضان بوده است؛ نک: فتح الباری، ج 1، ص 27.
[3]- سیرهنویسان در ارتباط با تعیین نخستین ماه گرامیداشت حضرت محمد -صلى الله علیه وسلم- به نبوت از سوی خداوند و فرو فرستادن وحی بر آن حضرت، اختلاف فراوان دارند. عده زیادی از سیرهنویسان بر آن شدهاند که ماه ربیعالاول بوده است؛ گروه دیگری ا ز آنان بر آناند که ماه رمضان بوده است؛ برخی نیز گفتهاند: ماه رجب بوده است. ما ترجیح دادهایم که ماه رمضان بوده باشد؛ به دلیل این آیة شریفه که میفرماید: ?شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ? (البقرة: 185). و این آیه شریفه دیگر که میفرماید: ?إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ?. (القدر: 1) . که درنتیجه شب قدر در ماه رمضان قرار میگیرد، و شب قدر همان شبی است که در آیه 2، سوره دخان، خداوند درباره آن میفرماید: ?إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ?. (الدخان: 3). و نیر به دلیل آنکه اقامت آن حضرت در غار حراء در ماه رمضان بوده، و واقعه نزول جبرئیل بر ایشان نیز در همین ماه بوده است؛ چنانکه همگان میدانند. قائلان به آغاز نزول وحی در ماه رمضان نیز در باب تعیین دقیق این روز با یکدیگر اختلاف دارند، و روایات در این زمینه مختلف است. بعضی گفتهاند: روز هفتم، برخی گفتهاند: هفدهم، و بعضی دیگر نیز گفتهاند: هجدهم. ابن اسحاق و برخی دیگر از سیرهنوسان بر آناند که این روز، روز هفدهم بوده است؛ اما، ما ترجیح دادیم که روز بیست و یکم بوده باشد، به این دلیل که تمامی سیرهنویسان یا اکثر آنان متفقالقولاند بر اینکه بعثت رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- در روز دوشنبه اتفاق افتاده است؛ چنانکه آن حضرت خود فرمودهاند: «فیه ولدت و فیه انزل علی» و به روایت دیگر: «ذاک یوم ولدت فیه و یوم بعثت او انزل علی فیه» (صحیح مسلم، ج 1، ص 368؛ مسند احمد، ج 5، ص 297، 299؛ بیهقی، ج 4، ص 286، 300: حاکم نیشابوری، ج 2، ص 62). روز دوشنبه در ماه رمضان نیز در آن سال مطابق بوده است با روز هفتم؛ روز چهاردهم؛ روز بیست و یکم، و روز بیست و هشتم؛ از سوی دیگر، بنا به دلالت احادیث صحیح، شب قدر جز با یکی از شبهای فرد در دهه آخر رمضان منطبق نمیگردد، و شب قدر در محدوده این شبها جابه جا میشود. اگر این آیه شریفه را که میفرماید: ?إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ?. با روایت ابوقتاده که میگوید بعثت آن حضرت روز دوشنبه بوده است، کنار هم بگذاریم، همچنین با مراجعه به تقویم تطبیقی که موارد مطابقت روز دوشنبه را با ایام رمضان در آن سال تعیین میکند؛ برای ما یقینی شده است که بعثت حضرت رسول اکرم -صلى الله علیه وسلم- شب هنگام، شامگاه روز 21 رمضان بوده است