بشر حافی گوید : از بازار بغداد می گذشتم . یکی را هزار تازیانه بزدند که آه نمی کرد . او را به زندان بردند . از پی وی برفتم ، پرسیدم این زخم بهر چه بود ؟ گفت : از بهر آنکه شیفتۀ عشقم ! گفتم چرا زاری نکردی تا تخفیف دهند ؟ گفت : معشوقم به نظاره بود ! به مشاهدۀ معشوق چنان مستغرق بودم که پروای آزار بدن نداشتم .
گفتم آن دم که به دیدار بزرگترین معشوق رسیده بودی ، چون بودی ؟ همان دم نعره ای زد و جان نثار این سخن کرد !
رضایت، اولین کلید خوشبختی است. “هنر خوشبخت زندگی کردن” قبل از هر چیز بر قناعت استوار شده است. انسان هرگاه از خود راضی باشد و این رضایت را در اطراف خود نیز بگستراند، دنیای اطراف او نیز با او همراه می شوند.
بسیاری از مردم، بسی می کوشند تا به خوشبختی برسند… گاهی به خود می گویند آیا بالاخره به خوشبختی می رسیم یا نه؟… به سادگی می توان گفت که معیار آن ها برای رسیدن به خوشبختی بسیار بالاست و عمر خود را در رسیدن به آن نقطه تلف می نمایند. این افراد هیچ وقت به خوشبختی ای که به دنبال آن هستند، نمی رسند. خوشبختی هیچ گاه خود هدف نبوده بلکه خوشبختی تنها، وسیله ای است که انسان بر مبنای آن زندگی می کند. “اگر ما به صدای ذاتمان که از عمق وجودمان می آید گوش فرا دهیم، نیازهای واقعی خود را شناسایی خواهیم کرد و غالباً به این نتیجه می رسیم که این نیازها از چیزی که فکر می کردیم بسیار کمتر است“. (لوثر سایقرت)
راه حل تمام این ها رضایت است. انسان باید احساس رضایت کند تا خوشبخت شود. رضایت، قانونی الهی است که در هستی حکم فرما شده است. معلم بشریت، رسول بزرگوار، محمد صلی الله علیه و سلم می فرماید:
۱۴۰۰ پیش سال بود که سرکرده ی اینترپل نشست بسیار مهم و حساسی را در دار الندوه تشکیل داد و خود شخصاً ریاست آن را بر عهده گرفت تا بر جلسه نظارت کند و در واقع بر ضد خود توطئه نماید. جالب این است که او با شکل و قیافه و پوشش و نوع سخنش توانست عربهای آن روز را هم فریب دهد چرا که در حقیقت او کسی جز ابلیس نبود. در کتابهای سیره و تاریخ بارها آمده است که شیطان این طرح در نهایت شکستخورده را در برابر سلاح سنگین «لاتحزن إن الله معنا» قرار داد و با شکست مواجه شد؛ سلاحی که رسول خدا و پیروانش در زمین خود را به آن مسلح کردند.
بگذار از جای دیگر بگویم؛ ای امام همام خطرناکترین نمایندهی اینترپل کودک شیرخوارهای را در لیست افراد تحت پیگرد خود قرار داد و مشخصات او را به سراسر شبکهی اطلاعاتی خود سپرد؛ خداوند هم در مقابل او را به چالش کشید و همان کودک را به دربارش فرستاد تا قدرت زورگویان را به آنان نشان دهد. آنجا بود که همهی این سامانه و تشکیلات قدرتمند در برابر «ولتصنع علی عینی» (تا زیر نظر من پرورش یابى) فرو ریخت. پس از تلاشی مذبوحانه دانستند که متهم ردیف اولی که تحت پیگرد است همان است که در دربار پادشاه تحت شدیدترین تدابیر امنیتی با خیالی آرام زندگی میکند و او کسی جز موسی شیرخوار نبود. کوچکترین اسمی که در لیست تروریسم جای گرفته است تنها به خاطر آنکه «واصطنعتک لنفسی» (و تو را براى خود پروردم).
قیامت نزدیک است، نزدیک تر ازچشم به ابرو! … خیلی نزدیک… باور کنیم.
هیچ باورمان می شود که شاید تا چند لحظه دیگر زنده نباشیم؟ چیزی که برای عده ای حتمی است، خود ما هم افرادی را دیده ام که اندکی پیش زنده و اندکی بعد جان باخته اند. همه ی این ها برای باور ماست، چه بسا فردا ما هم «مرده ای» باشیم که بر صحنه ی یقین دیگران حک شویم! تازه آن وقت به خود بیاییم و فریاد بزنیم: خدایا! مرا به دنیا بازگردان، تا انسان صالح و مفیدی باشم!
و جواب بشنویم: هرگز!
این صحنه، حقیقتی است که واقع خواهد شد، همان طور که قیامت برپا خواهد شد.
قیامت نیز مانند «مرگ» در یک لحظه تحقق می یابد، بلکه زودتر از یک لحظه؛ از یک چشم به هم زدن نیز کمتر، خیلی خیلی زود! چه بسا در آینده ای نزدیک، زمین زیر و زبر شود؛ دریاها بخشکد، کوه ها از هم بپاشد، خورشید بی فروغ گردد و قیامت تحقق یابد. آیا آماده مسافرت هستیم؟
رحمت خدا در هیچ مکانی و در هیچ زمانی به هیچ وجه بر جوینده دشوار و ناممکن نیست. ابراهیم علیه السلام، رحمت خدا را در آتش به دست آورد. یوسف علیه السلام، رحمت خدا را در زندان به دست آورد همان گونه که آن را در ژرفای چاه به نیز به دست آورده بود. یونس علیه السلام، رحمت خدا را در شکم ماهی در میان سه تاریکی به دست آورد.
موسی علیه السلام، رحمت خدا را در دریا به دست آورد، در آن حالی که کودکی بیش بود؛ بدون هرگونه قدرت و قوت و حفاظتی و مراقبتی! او همچنین رحمت خدا را در کاخ فرعون یافت ، در حال و احوالی که فرعون دشمن او و در کمین او بود و به دنبال وی می گشت. اصحاب الکهف رحمت خدا را در غار یافتند، رحمتی که آن را در کاخ ها و خانه ها از دست داده بودند. برخی به بعضی گفتند :فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ ینشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحمته پس به غار پناهنده شوید ( و آئین خویشتن را نجات دهید ) تا پروردگارتان رحمتش را بر شما بگستراند. ( کهف /۱۶)