دلنوشته برای خدا
یا الله
ای مهربانترین
ای صاحب بزرگترین بزرگی...
ای صاحب قوی ترین قدرت...
ای صاحب زیبا ترین اندیشه...
باز با سرتاپایی اغشته از شرمندگی به درگاه پر از مهر و صفایت آمده ام
با لباسانی پاره پوره به حضور پر شکوهت آمده ام
لطفی کن و در را به روی شرمنده ام باز کن ،پاسخم ده مثل همیشه...
خدایا ،خدای دیگری سراغ ندارم وگرنه انقدر مزاحم اوقات شریف نمیشدم
خدایا دلم میخواهد داااااد بزند میدانم از رگ گردنم ، از خودم به خودم نزدیک تری
گمانم دلم عاشق شده...دلم میگوید دوستت دارد...
باور نداری گوش ده... خدایا بیشتر از خودم دوستت دارم
ای تنها دوست تمام تنهایی هایم
ای تنها همراه تمام قدم هایم در باغ دنیا
کجا تو را گم کردم کجا دستانم را ازتو جدا کردم...؟
همان هنگام که دستانم به جای دیگر اشاره کرد...درخود شکستم
در این جاده مه آلود با من به مقصد خودت همراه شو
که سخت محتاج حضورت نشسته ام
ای پادشاه پادشاهان ای مایه افتخاری بزرگ ای بزرگتر از من و با من
دریای قلبم سخت توفانی شده
ناخدای زندگیم باش
متشکرم